مرگ فرانتس بکن‌باوئر به پانتئون اساطیر تاریخ تمدن جدید رسید
97843
...و قیصر از خاک بلند شد، زاده شد!
20 دی 1402 10:43
علیرضا مجمع - هر کسی اسطوره‌اش را یک جور به یاد می‌آورد. همیشه صحنه‌ای هست که درگیرت کند. صحنه‌ای که دوست داری قهرمانت بلند شود و بجنگد. مهم نیست پیروز بشود؛ فقط بجنگد. اگر بجنگد می‌شود اسطوره‌ات. می‌توانی روی اسمش قسم بخوری. حتی رقیبت هم روی اسمش قسم می‌خورد.

روزنامه گل

علیرضا مجمع - هر کسی اسطوره‌اش را یک جور به یاد می‌آورد. همیشه صحنه‌ای هست که درگیرت کند. صحنه‌ای که دوست داری قهرمانت بلند شود و بجنگد. مهم نیست پیروز بشود؛ فقط بجنگد. اگر بجنگد می‌شود اسطوره‌ات. می‌توانی روی اسمش قسم بخوری. حتی رقیبت هم روی اسمش قسم می‌خورد. این خاصیت اسطوره‌هاست. اسطوره‌ها زیاد نیستند. اسطوره‌ها اتفاقا اندازه انگشتان یک دستت هم نیستند حتی. اگر زیاد بشوند که دیگر اسطوره نیستند. نمی‌شود رویشان حساب کرد. اسطوره را باید بشود مجسمه‌اش را ساخت. باید بشود از زاویه نگاهش دنیا را دید و اطمینان داشت که حرفش با عملش یکی است. و روزی روزگاری در فوتبال آلمان، بیست و یک سال بعد از جنگ جهانی دوم، یک بازیکن ترکه‌ای ظهور کرد که تمام قواعد یک اسطوره را برای خود خرید. فرانتس بکن باوئر هم‌سن پایان جنگ بود. هم‌سن ویرانی آلمان شکست خورده. او نه روز بعد از پایان جنگ جهانی دوم در مونیخ به دنیا آمد. درک سرخوردگی نوزادی که از دل ویرانه‌های جنگ متولد می‌شود برای نسل ما که جنگی خانمان برانداز را تجربه کرده‌ایم اصلا کار سختی نیست. ملت آلمان شاید اصلا در مخیله‌شان هم نمی‌گنجید کسی که کمتر از ده روز بعد از شکستشان در جنوب چشم به دنیا باز می‌کند قرار است ناجی‌شان باشد. او باید یاد می‌گرفت بلند شود و بجنگد. باید یاد می‌گرفت بشود ناجی.چیزی نگذشت که فرانتس اهل مونیخ شد قیصر فوتبال آلمان.

***

هنوز جام ژول ریمه بالای دستان فریتز والتر بود که فرانتس نه ساله به تیم پسران مونیخ1860 رفت. راهش را پیدا کرده بود. می‌خواست با فوتبال در تاریخ کشورش ماندگار شود. و شد. اولین جام جهانی آلمان‌ها(که بخش غربی‌اش در رقابت‌های بزرگ فوتبال از بخش شرقی‌اش جلوتر بود) نه سال بعد از آخرین تیرهیتلر به مغز خود در کمال نفرت دنیا از خودشان به دست آمد. فریتز والتر نه سال بعد از جنگ جهانی دوم،ژول ریمه را به ملتی هدیه داد که سرخورده از آتش افروزی رایش سوم گوشه ای کز کرده بودند و داشتند کشورشان را می ساختند.اولین ستاره بهشان امید داد که؛ما می توانیم.وتوانستند.بازی دور مقدماتی با غولی به نام مجارستان و اعجوبه ای که نامش پوشکاش بود 3-8 تمام شد.افتضاحی غریب شکل گرفت.اما آلمانها بازگشتند؛خیلی زود بازگشتند.فینال را با همان مجارستان که آمده بود تا جام را به خانه ببرد 2-3 بردند و امید را بردند به قلب ویرانه های برلین.چه سخت است در این حال و احوال بخواهی جور دیگری باشی. ماشین آلمان‌ها از همان زمان کار خود را آغاز کرد و همه چیزشان شد ماشینی. صنعت ماشینی ، هنر ماشینی و حتی فوتبال ماشینی. نظم بی چون و چرای آلمانی روی همه چیزشان سایه انداخت، حتی فوتبال. در این دوره بود که فرانتس جوان به تیم ملی آلمان غربی دعوت شد و توانست در دل ماشین‌های فوتبال آلمانی اختراعی جدید بکند. اختراعی به نام دفاع سوییپر.

***

وقتی در انگلستان با یک بدن به چپ با پای چپ شیر روسی را مقهور ضربه مهارنشدنی‌اش کرد همه فهمیدند این پست جدید به چه کار می‌آید. لئو یاشین جلوی شوت قدرتمند بکن‌باوئر نتوانست مقاومت کند. سرعت شوت فرانتس به حدی بود که لئو نفهمید از کجا خورده است. توپ به ته تور چسبید و از دروازه بیرون آمد. یاشین نتوانست حتی به توپ نگاه کند. محو بکن‌باوئر بود و شاید فکر می‌کرد توپ احیانا به تیر خورده و برگشته است. معنی سوییپر اینجا خودش را نشان داد. دفاعی که پا به توپ از دل دفاع کنده می‌شود و تا باکس جریمه حریف جلو می‌آید و گل می‌زند. این یعنی شکستن همه انگاره‌هایی که تا آن زمان برای وظایف یک دفاع وسط می‌شد تصور کرد. بکن‌باوئر اما در 1966 و در انگلستان برنده جنگ جهانی لحظاتی را رقم زد که هر چند خام، اما تفکری رو به جلو را برای فوتبال می‌خواست. بازی فینال مقابل ملکه اما زمانی نبود که او بتواند دلبری کند. هلموت شون فرانتس 21 ساله را مامور مهار بابی چارلتون نابغه کرده بود و اشتباهی مرگبار را مرتکب شد. او با این دستور مربی همه خلاقیت‌هایش را صرف بازی در زمین خودی کرد و شکل بازی‌ای که مبتکرش بود را نتوانست اجرا کند. شکلی که احتمالا به او اجازه می‌داد تا دروازه گوردون بنکس بزرگ برود و او را هم مانند یاشین مغلوب کند. اما نشد. هلموت شون اشتباه کرد و بعدا فهمید چه اشتباهی کرده است. اشتباهی که قیصر در جام جهانی 1986 هم آن را تکرار کرد و لوتار ماتئوس را مامور مهار مارادونا کرد و بازی را باخت. خودش اما چهار سال بعد به این اشتباه اعتراف کرد و این بار یاران دون دیه‌گو بودند که نتوانستند مقابل ژرمن‌ها دوام بیاورند. در 1966 اما اشتباه هلموت شون نبود که باعث باخت آلمان‌ها شد. خطای سهمگین توفیق بهرام‌اف کمک داور روس بازی در گل اعلام کردن توپی که جف هورست زد و از خط نگذشت بازی را برای ژرمن‌ها پایان داد. قیصر دستش به جام ژول‌ریمه نخورد. اما انگار تقدیرش این بود که تعریفی جدید برای فوتبال بیافریند.

***

تکامل سوییپر. قیصر داشت به شمایلش نزدیک می شد. از آن بچه بی تجربه‌ای که با فوتبال غریزی‌اش از میانه میدان رد می‌شد و می‌زد به دل دفاع حریف، به یک دفاع هدفمند تبدیل شده بود که می‌دانست چه زمانی سرعتش را به کار بیاندازد و با بدن‌‌هایی که به چپ و راست می‌دهد دفاع را جا بگذارد و تیر خلاص را شلیک کند. انتقام چهار سال قبل اینجا در سال 1970 در مکزیک از انگلستان قهرمان جهان با همین فرمول گرفته شد. از گوردن بنکس هم در مقابل شوت بکن‌باوئر کاری بر نیامد. اما ظهور قیصر اتفاقا در این فرارهای انفجاری نبود. قیصر در جایی ظهور کرد که زخم خورد، افتاد، دوباره برخاست و جنگید. باخت، اما جنگید و باخت. در میانه نیمه اول وقت اضافه بازی نیمه نهایی با ایتالیای کاتانچیو، بکن‌باوئر مثل آن چند باری که از دام دفاع‌های شوروی و انگلستان و لهستان گریخته بود، از چله کمان رها شد و به دروازه آتزوری هجوم برد، اما این بار خورد به دیوار بتونی، پشت باکس جریمه. گرد مولر و دیگران ریختند سر داور که پنالتی است، اما داور گوش نکرد. چند متر آنطرف‌تر درون باکس بکن‌باوئر افتاده بود. وقتی برخاست دیگر آن بازیکنی نبود که قلب حریف را هدف گرفته بود. وقتی برخاست گویی قیصر دوباره زاده شده است. بر خلاف الان که اگر بازیکنی با چنین خطایی مواجه شود به سرعت از زمین خارج می‌شود، قیصر ایستاد و جنگید. از کنار گرد مولر و بقیه در سکوتی عارفانه عبور کرد و دردش را با خود برد. سرش را پایین انداخت، کتفش را بست و تا آخر در زمین ماند. بازی را باخت، اما شد قیصر. قیصر بلند شد و جنگید و شد اسطوره. دستش به ژول‌ریمه نرسید، اما شیوه‌ای را پایه گذاشت که ژرمن‌ها در سال‌های بعد آن را کامل‌تر کردند. این اثر قیصر است که جرات و شهامت را به نسل بعد از خود و حتی چند نسل بعد از خودش منتقل کرد که جرات کنند از درون وظایفی که برایشان تعریف شده بیرون بیایند و فوتبال را زیباتر از قبل کنند.

***

اینجا بود که قیصر دیگر آن بچه‌ای که در ویرانه‌های جنگ رشد کرد نبود. او الهام بخش ‌نسلی شد که مثل آلمان بعد از جنگ از شکست پیروزی ساخت. ژرمن‌ها یاد گرفتند مسیر جنگیدن مهم‌تر از هدف جنگیدن است. هدف جنگیدن همیشه معلوم است. می جنگی که پیروز شوی. اما مسیر جنگیدن همیشه به پیروزی نمی‌رسد. در تمام سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و در همه جام‌های جهانی بیشترین حضور در نیمه نهایی برای آلمان‌هاست. در این بیشترین حضورها ممکن است به قهرمانی نرسیده باشند، که نرسیده اند، اما مسیرشان همیشه بر یک مدار بوده است. مداری که قیصر تعریف دیگری به آن بخشید. در سال 1974 اولین جام جهانی بعد از ژول‌ریمه در خاک آلمان جام جهانی بر دستان قیصر رفت که مسیر را درست آمده بود. اینجا اندکی با تجربه‌تر، اندکی پخته‌تر. آن دفاع لیبروی دو جام جهانی قبل دیگر چالاکی زدن به قلب دفاع حریف را نداشت، آن جوان ترکه‌ای دیگر نبود و حریفانش هم با تجربه‌تر از قبل شده بودند، اما این بار به قیصر بیشتر شبیه بود. آخرین نقطه زمین جلوی سپ مه‌یر مثل کوهی که رسوخ به آن ناممکن است. تنها حریفی که می‌توانست از این دفاع آهنین عبور کند رقیبی قابل احترام بود به نام یوهان کرویف. در فینال این فقط کرویف بود که توانس این دفاع را بشکافد. جک تیلور انگلیسی سوت آغاز بازی فینال را در حضور همسران بازیکنان تیم ملی هلند زد. پاس‌های پی در پی لاله ها شروع شد. روشی که سال‌ها بعد به نام پپ گواردیولا و بارسلونای افسانه‌ای‌اش سند خورد، در واقع هلند 1974 به بهترین شکل ممکن آن را در زمین اجرا می‌کرد. یاران کرویف در ابتدای بازی فینال وحشت را بر تن ژرمن ها انداختند. آن استارت دقيقه يك از وسط زمين بازي فينال ١٩٧٤ را مي شود بارها به تماشا نشست و مغلوب شدن ياران قيصر را ديد، كه اگر كرايف نبود شايد كسي جرات آن استارت نبوغ آميز را نداشت، آن هم در حالي كه حتي پاي يك ژرمن هم به توپ نخورده بود. حيف كه تنها در يك فينال بود و نبوغش را خرج يك جام جهاني كرد. اما در مقابل چشمان کرویف و یارانش جام جهانی با گل‌های گرد مولر و پل برایتنر بالای دستان قیصر رفت. پایان قیصر در زمین فوتبال تصویری است که جام جهانی را بالای سر ‌برد. 20 سال بعد از کاپیتان فریتز والتر قیصر دومین کاپیتان آلمان‌هاست که تیمش را تا فتح جام برد. قدم بعدی هدایت ژرمن‌ها برای قهرمانی جهان در مکزیک است.

***

قیصر وقتی بازی فینال را به یاران مارادونا باخت، همه تیمش روی زمین منهدم شده بودند، و تنها کسی که خنده بر لب داشت خود او بود. پیرهن آستین کوتاه سفید و شلوار پارچه‌ای چارخونه ذغالی‌اش در قابی که لوتار ماتیوس جوان و دیتر هوینس پا به سن گذاشته حضور داشتند، به خاطر مانده است. اشتباهی که در آن فینال کرد را هیچوقت دیگر تکرار نکرد. لوتار ماتیوس قابلیت‌هایی بسیار بیشتر از این داشت که فقط مامور مهار مارادونا بشود. اما قیصر تشخیص داد ماتیوس را باید سایه به سایه دیه‌گو بگذارد. این شد که دیه‌گو مارادونا در حالی که بازی دو بر دو مساوی بود در یک حرکت غافلگیرانه ماتیوس را پیچاند و باعث شد هانس پیتر بریگل نصف زمین را به دنبال بروچاگا بدود و به او نرسد و گل پیروزی آلبی سلسته درون دروازه مانشافت جا بگیرد. این اشتباه به قیمت از دست رفتن یک جام برای قیصر تمام شد. اما چهار سال بعد او در ایتالیا مقابل همین آرژانتین قرار گرفت. آرژانتینی چهار سال پیرتر و فرسوده تر، در مقابل آلمانی چهار سال با تجربه‌تر. فینال تکراری را دیگر آلمان‌ها بردند و قیصر این بار ماتیوس را وسط زمین گذاشت تا تیمش را رهبری کند. ماتیوس پاس طلایی را به رودی فولر داد و روی فولر خطا کردند تا آندیاس بره‌مه توپ را بکارد ته تور گویکوچه‌آ پنالتی گیر. این بار قیصر با کت و شلوار و کراوات برعکس چهارسال قبل خیلی رسمی در لباس سرمربی یک جام جهانی دیگر را لمس کرد و خاطره اش را با جام جهانی برای همیشه با خود به خانه برد.

***

قیصر دوشنبه 8 ژانویه 2024 وقتی چشم از جهان فروبست و به پانتئون اساطیر رسید که در سه جام جهانی بازی کرده بود، دو جام جهانی کنار زمین بود و یک جام جهانی هم مدیر برگزاری در کشور خودش بود. او از ویرانه‌های آلمان بعد از جنگ تصویر قدرت مردانی شد که نظم و ساختن برایشان اولویت اول بود. مسیر رسیدن برایشان مهم‌تر از هدف شد. قیصر از زخمی بلند شد که حکایتش برای نسل‌های بعد فوتبال آلمان می تواند مسیر قهرمانی را برایشان مهیا سازد. قصه قیصر قصه همیشگی یک اسطوره است.

#پیج رسمی روزنامه گل
داغ ترین خبرها
تازه ترین خبرها