لیگ قهرمانان آسیا؛ آرزوها و انتظارها
91542
توقع معجزه از دست های خالی
04 مهر 1402 09:59
شکست در آزادی؛ نمایش نه چندان قابل قبول فاتحان سه گانه در مصاف با «النصر»؛ شدت گرفتن انتقادها از کادر فنی و بازیکنان؛ بازتولید ملال آور مقایسه یحیی و برانکو؛ فضای متلاطم هواداری؛ کاهش بی سابقه فاصله ی «فرش» و «عرش»؛ حکایت تلخ  فوتبالی که هم مقصد و هم راه رسیدن به آن را گم کرده است.   

روزنامه گل

دکتر فرزاد بیگی - شکست در آزادی؛ نمایش نه چندان قابل قبول فاتحان سه گانه در مصاف با «النصر»؛ شدت گرفتن انتقادها از کادر فنی و بازیکنان؛ بازتولید ملال آور مقایسه یحیی و برانکو؛ فضای متلاطم هواداری؛ کاهش بی سابقه فاصله ی «فرش» و «عرش»؛ حکایت تلخ فوتبالی که هم مقصد و هم راه رسیدن به آن را گم کرده است.

گاه بدست آوردن یک پیروزی، انجام یک تعویض موثر و یا تدارک یک بازگشت (کام بک) به موقع برای محبوبیت و مقبولیت مربیان کافیست. گاه فتح یک «شهرآورد» بزرگ به قاعده چندین جام قهرمانی میارزد و مردان نیمکت را تا مرتبه پادشاهان و امپراتوران ارتقا میدهد. سلاطین بی تاج و تختی که درست یا غلط و با استفاده از جادوی فوتبال به قلب میلیون میلیون هوادار عاشق نفوذ کرده و بطرز اغراق آمیزی ستایش میشوند. بااینحال چه کسی است که نداند طی طریق در این مسیر پر سنگلاخ و حفظ محبوبیت و مقبولیت تا چه اندازه دشوار خواهد بود. تردیدی نیست که تداوم موفقیت از به دست آوردنش سخت تر و طاقت فرساتر است. اگر بالا رفتن از پلکان شهرت و افتخار به چشم برهم زدنی ممکن میشود؛ سقوط از آن هم به طرفه العینی اتفاق میافتد. گاه یک استراتژی نادرست، یک بازیخوانی اشتباه، یک تعلل در تعویض و حتی یک دهن کجی توپ یا تیر دروازه برای به زیر کشیدن بزرگترین اسطوره ها کفایت کرده است.

بخش بزرگی از این فراز و نشیب غیر منتظره، پر هیجان و اسرار آمیز در ذات فوتبال نهفته است. بخصوص که جهان پر شتاب کنونی و نسل جدید جامعه هواداری، صبر و وفاداری گذشته را نداشته و پای هیچ اسطوره ای پیر نمیشود. چه کسی باور میکرد سلطان چشم آبی پرسپولیسیها با اعتراض سکوها مواجه شود و «آرسن ونگر» بزرگ به سبب ناخوشنودی لندنی ها ناگزیر به ترک «امارات» باشد. روزگار اعتماد مادام العمر به مردان غالبا خود رأی و یک دنده اما سپری شده است. خوب یا بد؛ دوره اعتماد بلند مدت به امثال «الکس فرگوسن» و صبوری هفت ساله برای به بار نشستن پروژه «آقای رئیس» گذشته است. همین است که «دیوید مویس» نگون بخت به پایان فصل نرسیده از رهبری «شیاطین اولد ترافورد» برکنار شده و هرگز به جایگاه هموطن سالخورده اش نخواهد رسید. سرنوشتی محتوم که گریبان بزرگانی مانند« فن خال» و «مورینیو» را گرفته و «تن هاخ» را نشانه رفته است.

باهمه این حرفها و علیرغم فراگیر بودن مشهود این قبیل بی صبریها و شتاب زدگیها؛ باز هم بنظر میرسد ما اهالی فوتبال ایرانی بیش از اندازه مجاز و متعارف سرعت گرفته و مطابق معمول دچار افراط و تفریط شده ایم. هم در اعطای القاب و بالا نشاندن و به عرش رساندن افراد شتاب زده ایم و هم در فرو کوفتن، زیر سوال بردن و منهدم کردن اعتبار آدم ها زیاده از حد عجول هستیم. بی توجه به داشته و نداشته ها در پی برداشت محصولی هستیم که هرگز نکاشته ایم. منتظر به بار نشستن آرزویی هستیم که جز در آمال و اوهام نپرورده ایم و برای به ثمر رسیدنش هیچ تلاشی نکرده ایم.

همین است که بدون ارج نهادن و ارزش گذاشتن به تلاش طاقت فرسا و برنامه ریزی چندین و چند ساله رقبا ، در انتظار کنار زدن آنها و رسیدن به مطلوب هستیم. بحث بر سر هواداران غالبا نوجوان و به غایت احساساتی مان نیست. آنها حق دارند جهان را آرمانگرایانه ببینند. این طرز فکر اما از سرد و گرم چشیده ها، با تجربه تر ها، ارباب جراید و اصحاب رسانه بعید است. به همین رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا نگاه کنید. با کدام متر و معیار پرسپولیس میبایست بر «النصر» غلبه کند؛ نساجی ، «الهلال» را بزیر کشد و سپاهان بر «الاتحاد» فایق آید؟

البته که میشود به شیوه برخی بزرگواران چشم بر سرچشمه مشکلات بست و به علل قریب و دم دستی چسبید. میشود با نگرشی تقلیل گرایانه علل ناکامی سرخ ها را به میزان شجاعت یا محافظه کاری گل محمدی ربط داد و سرمربی شکست خورده را فاقد توانایی و نبوغ لازم برای پیروزی در نبردهای بزرگ خواند. میتوان همه آوار شکست را به گردن اخراج شدن هافبک دفاعی نگون بختی انداخت که قربانی چمن افتضاح آزادی شد. میشود خرید شهاب زاهدی و فروش مهدی عبدی را زیر سوال برد.

این یادداشت هرگز در دفاع از گل محمدی و سایر سرمربیان داخلی نیست. بارها و به مناسبت های مختلف این حضرات را نقد کرده ایم. سخن بر سر نقد دلسوزانه و منصفانه است. انگار برخی هایمان واقعیت ها را فراموش کرده یا منفعتمان در چنین فراموشی ها و نادیده گرفتن هایی است. اگر نه چه کسی است که نداند توانایی آدم ها جز در شرایط تقریبا برابر قابل مقایسه نیست. اساسا فوتبال بی در و پیکر آسیا را فراموش کنید. چه کسی در لیگ قهرمانان اروپا و پس از شکست کاملا قابل انتظار تیم های بزرگ و پر افتخاری مانند «آژاکس»، «پورتو »، «ستاره سرخ بلگراد»، «استوا بخارست»، «اندرلخت ، « بنفیکا» و ... در مصاف با ابر باشگاه هایی مانند «منچستر سیتی»،رئال مادرید»، « لیورپول»، «پی اس جی» ، « بارسا» و .. میتواند سرمربیان تیم های مغلوب را مردانی فاقد صلاحیت لازم برای فتح میادین بزرگ بنامد؟ مگر صرف داشتن گذشته پر افتخار و جامعه هواداری بزرگ برای رسیدن به موفقیت کافیست؟ پس سهم مدیریت ، برنامه ریزی و شایسته سالاری کجاست؟ پس بود و نبود دیدگاه های بلند مدتی چه جایگاهی دارد؟ چرا آدرس غلط را تبلیغ میکنیم و به قربانی کردن دم دستی ترین و بی دفاع ترین متهمان عادت کرده ایم؟

یک بار برای همیشه باور کنیم که بدون تمهید زیرساختهای لازم هر توفیقی؛ موقتی، مقطعی و غیر قابل اتکاء خواهد بود. عادت به بالانشینی جز از راه ساختارسازی درست و استعداد یابی صحیح حاصل نمیشود. گاه به لطف معجزه، خوش اقبالی، غیرت بچه ها و مولفه هایی از این دست میشود در یک نود دقیقه، یک تورنمنت و یا حتی یک فصل کامل به برتری رسید؛ اما فصل پشت فصل را نمیتوان بی تدارک و تدبیر فتح کرد. جیب خالی، پنجره بسته، چمن افتضاح و سقوط در باتلاق روزمره گی ابزاری مناسب برای نبرد با باشگاه های ثروتمند و ابر ستاره هایشان نیستند.

باشگاهی که حداقل امکانات را ندارد چرا و چگونه باید قهرمان آسیا شود؟ سرمربی چنین مجموعه ای با تکیه بر کدام داشته ها می بایست با اعتماد به نفس به میدان آمده و حریفان تا بن دندان مسلح را تحت تأثیر قرار دهد؟ اصلا گیریم چنین اتفاقی حادث شد و امثال الهلال ، النصر، الاتحاد، کاشیما ، سوون سامسونگ و ... مغلوب باشگاه های ایرانی شدند؛ آنوقت تکلیف برنامه محوری، مدیریت کارآمد، استعداد یابی و سرمایه گذاری بلند مدت رقبا چه میشود؟ آیا توفیق فوتبال هرکی به هرکی ما؛ دهن کجی به تمامی اصول پذیرفته شده علم ورزش نخواهد بود؟ کدام مولفه مدیریت فوتبال ایرانی سبب ایجاد توقع قهرمانی شده و حضرات را به توفیق در لیگ قهرمانان امیدوار کرده است؟ البته که به عملکرد گل محمدی و «مورایس» نقدهایی وارد است. بااینحال وقتی میتوان از آنها توقع فتح الفتوح داشت که دست کم؛ حداقل ابزار لازم را در اختیار داشته باشند.نه اینکه ورزشگاه شان، سقف بودجه شان و سایر داشته ها یا نداشته هایشان به وسیله تفریح و تمسخر رقبا تبدیل شده باشد.

این بودجه حداقلی، این مدیریت ناکارآمد، این دست و پا زدن در روزمره گی، این دهن کجی به فوتبال پایه، این برگزاری «باری بهر جهت» و « رفع تکلیف گونه» بازی های لیگ، این وقفه های بیشمار و برنامه ریزی پر از تغییر و تزلزل نه تنها سبب رشد و توسعه فوتبال نخواهد شد؛ بلکه زمینه زوال و افول هرچه بیشترمان را فراهم خواهد کرد. مشکلات بسیار ریشه ای تر و فراتر از نبوغ یحیی یا محافظه کاری «مورایس» است. تأکید بیش از اندازه به این علل دم دستی و نادیده گرفتن ریشه ها اما یا نشانه خامی و ناآگاهیست و یا خدای نکرده مصداق کامل به بیراهه بردن افکار عمومی خواهد بود.

#پیج رسمی روزنامه گل
داغ ترین خبرها
تازه ترین خبرها