روزنامه گل
امیر آنقدر سرد و گرم چشیده و اوج و حضیض دیده بود که اینبار فرصت را مغتنم شمرده و احتمالا به آخرین باری که نیمکت تیم ملی به او تعارف میشود؛ پشت نکند. مگر همین چندسال پیش سپاهانی ها هم مانع حضورش در تیم ملی نشده و هم فصل به پایان نرسیده، ناگزیر به استعفایش نکرده بودند؟ پس در جهان امیر، پایان دادن به بغض 16 ساله به شنیدن طعن و کنایه ها میارزیده که حالا پا پیش گذاشته و هدایت تیم ملی را پذیرفته است. ژنرال که بشدت به تئوری توطئه باور دارد؛ درست یا غلط تصور میکرد که با نامهربانی از تیم ملی برکنار شده و کارش نیمه تمام باقی مانده است.همین شد که هرجا رفت و هروقت فرصتی دست داد و تریبون پر تماشاگری یافت از آن بغض و حسرت بر دل مانده؛ با تلخی تمام یاد کرد. مرد حالا به آرزویش رسیده و آماده است تا مأموریت ناتمام خود را بفرجام رساند.
چه از طایفه عشاق سینه چاک ژنرال باشیم ، چه از جماعت منتقدان پر تعداد او، احتمالا در این انگاره هم نظریم که امیر قلعه نویی از مهم ترین و تأثیرگذارترین مردان دهه های اخیر فوتبال ایرانی بوده است.بچه پایین شهر، از همان سالهای خواباندن پاشنه کفش و از همان روزگار حضور در شاهین؛ قدرت رهبری اش را برخ کشید. هافبک ریزنقش، بشدت باهوش و تکنیکی که نقشی بسیار مهم در آخرین درخشش های شاهین دوست داشتنی سالهای میانی دهه شصت برعهده داشت. در تیم ملی به اندازه لیاقت فنی اش قدر ندید و در استقلال هم برای مدتی در سایه هافبکهای با اسم و رسم تر و قدیمی تر قرار داشت. بااینهمه او آدم در سایه ایستادن نبود. داستان برآمدنش در استقلال و رسیدنش به بازوبند کاپیتانی، دستیاری و نهایتا سرمربیگری را همه اهالی فوتبال می دانند.داستان رفت و برگشت های، قهرمانی های سه گانه اش (و البته دو قهرمانی دیگر در سپاهان)، مشت های گره کرده اش و البته علامت سکوت دیدنش را . حکایت رابطه پر نشیب و فراز با استقلال و ناصرخان و فرهاد و جواد و رحمتی و صمد را. داستان دعوای کش دار با حاجی مایلی و قصه «گروهبان قندلی» را. شعار «رییس مافیا» و تأیید طعنه آمیز امیر را. حکایت پارچه نوشته ای در تشکر از خلقت ژنرال را. همه اینها و خیلی بیشتر سرگذشت دراماتیک مردیست که رد پایش در بسیاری از صفحات تاریخ چهل سال اخیر فوتبال باقی مانده است.
البته که هنوز هم بر این باوریم که تیم ملی به یک دگردیسی بزرگ، یک جراحی عمیق و یک تغییر عظیم در رویکرد، ساختار و ارزشهای اخلاقی نیاز دارد. هنوز هم بر این باوریم که تنها یک مربی مولف، باانگیزه و مقتدر میتواند این بایسته ها را بمرحله اجرا گذاشته و تیم ملی را سر و سامان دهد. در عین حال این را هم میدانیم که ما نه در خواب و رویا که در دنیای واقعیت ها زندگی میکنیم. می دانیم که از کسانی که انتخاب ازلی، ابدی شان «پیرمرد رویافروش پرتغالی» و آخرین شاهکارشان جز کارلوس؛ شیاد جایزه بگیر بلژیکی بوده است، نمیتوان انتظار شق القمر داشت.حضرات خانه آخر همتشان «مونتلا» و «فیلیکس سانچز» بود که تازه به همان هم توفیق نیافته اند.
بنابراین شاید در قیاس با فاتحان خیالی ریاض و توکیو و سئول و طفره روندگان از مصاف با «الهلال» و نجات دهندگان تیم های در حال سقوط؛امیر اردشیر به معنای واقعی کلمه «خیرالموجودین» باشد. وقتی جوانانمان را به آقا صمد عزیز و دوست داشتنی داده ایم؛ به ژنرال میرسد که سرمربی تیم بزرگهایمان باشد. نمیرسد؟
البته که انتخاب قلعه نویی سبب هیچ تحول و جهش فنی قابل ذکری نخواهد شد.البته که به او نه فرصت کار اساسی را می دهند و نه اگر این مجال وجود داشت؛ امیر آدم صبوری کردن و تیم سازی بود. او همواره بجایی رفته که تمکن مالی دستش را برای بخدمت گرفتن بهترین ها باز نگاه داشته است.
در عین حال در این هیاهوی بسیار و علیرغم همه انتقادهای وارده؛ شرط انصاف نیست که یک نکته مغفول بماند.ظاهرا در نگاه گروهی از دوستان، تندگویی نشانه دلسوزیست و از ریشه زدن، آغاز اصلاح. این درست که شهر فوتبال شلوغ است و بازار گزافه های بعضا جوگیرانه موافقین و مخالفین داغ؛ با اینهمه هنوز هم اکثریت اهل فوتبال میبینند، میشنوند، تحلیل میکنند و سره را از ناسره ؛ پاکباخته را از موج سوار و منتقد دلسوز را از گنده گویِ مخالف خوان تشخیص می دهند. امیر قلعه نویی نه آنچنان که برخی دوستانش میگویند، دوای درد بی علاج مانده فوتبال ایران است و نه آنطور که گروه مقابل میگویند مرد همواره شکست خورده ده سال اخیر. این نگرش صفر و صدی، این سیاه و سفید دیدن ماجرا بزرگترین آفتی است که موافقت یا انتقاد را به مرز غرض های شخصی نزدیک و از محتوا خالی میکند. البته که قلعه نویی در این ده سال؛ فصول انتقاد آمیزی در استقلال و سپاهان تجربه کرده است. با اینحال روزگار حضورش در تراکتور، ذوب آهن و گل گهر را بهیچ وجه نمی توان یکسره ناموفق دانست. باهیچ متر و معیاری نایب قهرمانی با تراکتور و بخصوص با ذوب آهن شکست بحساب نمی آید. حتی نایب قهرمانی با سپاهان تازه احیا شده (که فصل قبلتر برای نیافتادن میجنگید)؛ آنهم در نبرد با پرسپولیس بی مهار برانکو اگر موفقیت نباشد؛ قطعا شکست هم بشمار نمی آید. امیر در گل گهر هم از تیم تازه صعود کرده سیرجانی، کم و بیش یک مدعی بالقوه و یک رقیب قابل احترام ساخته است. البته که امکانات فراوان باشگاه در این موفقیت بی تأثیر نیست؛ اما سیاهه بلند بالای تیم های متمولِ ناموفق سالیان اخیر اثبات می کند که محدود کردن علل جهش گل گهریها به مسایل مالی اگر غرض ورزانه نباشد؛ قطعا از ناآگاهی است.
کوتاه سخن اینکه فوتبال و چه بسا سایر اموراتمان به تسامح، رواداری و انصاف بیشتری نیاز دارد. گمشده تیم ملی، حمایت و اتحاد است. شاید ضروری تر و عاجل تر از کسب نتیجه در جام ملتها، مبارزه با چندصدایی و نفاق موجود در تیم ملی باشد. سرمربی تازه آمده تنها به پشتوانه حمایت همه جانبه اهالی فوتبال خواهد توانست از هم گسیختگی موجود را ترمیم نموده و هر کسی را سر جای خودش بنشاند. پسر شصت ساله نازی آباد اگر همین یک درد را درمان کند و اگر بازیکنان را به پشت خط انجام وظیفه واقعی شان بازگرداند؛ مأموریت خود را انجام داده است. مأموریتی چنان حیاتی و بااهمیت که بدون تردید به چهار انتظار بیشتر برای فتح جام ملتها میارزد.
#تیم ملی #امیر قلعه نویی #مهدی تاج #اختصاصی گل #یادداشت #فدراسیون فوتبال