روزنامه گل
علیرضا مجمع - اگر از این دو بازی اخیر تیم ملی بخواهیم یک تصویر بیرون بکشیم و آن را منتسب به اعتبار ایران بکنیم، جایی است که بعد از باخت به ازبکستان امیر قلعهنویی مثل یک سردار شکستخورده آمده داخل زمین و از تیمش استعلام میگیرد که بداند کدام بازیکن پنالتی زده و چرا آن یکی نزده. این رفتار امیر البته سابقه دارد. در جام ملتهای 2007 که در ضربات پنالتی به کره جنوبی باختیم در آسانسور از رسول خطیبی که در آن بازی پنالتی خراب کرده بود پرسید تو مگه پنالتی خراب کرده بودی قبلا؟ این شکل رفتار از سالهای قبل در این سرمربی ریشه دارد. تصویر امیر که بازیکنانش از کنارش نفر به نفر رد میشوند و وقعی به او نمینهند، دردناکتر از چیزی است که بشود فکرش را کرد. تیم ایران از پس ازبکستان ده نفره نمیتواند بربیاید، گیرم که گل نخورد و ضربات پنالتی هم که در بازیهای دوستانه حساب نمیشود. پس تیم امیر با دو مساوی از دو بازی دوستانه بدون گل زده و خورده به ایران برگشته و اصلا هم مهم نیست که بازیکنانش حرفش را نمیخوانند. گیرم که در کنفرانس بعد از بازی از پیشرفت تیمش بگوید و به سیاق سرمربی سابق تیم ملی، حضرت کیروش تیم را به خاک سیاه بنشاند که حتی نتواند یک برنامه تاکتیکی را در زمین اجرا کند. یادمان نمیرود محمد مایلیکهن در مقدماتی جام جهانی 1998 وقتی به قطر باخت روی هوا حکم عزلش را دادند دستش ، در حالی که حریف پلیآف تیم ملی آن زمان؛ ژاپن بود و هنوز شانس صعود وجود داشت. اما مایلیکهن را کنار گذاشتند و ویهرای برزیلی را روی نیمکت تیم ملی نشاندند تا از سد ژاپن بگذرد، که نتوانست و رفت جلوی استرالیا دو بازی رفت و برگشت انجام داد و با سلام و صلوات و شانس وحشتناک توانست دو مساوی بگیرد و برود جام جهانی، که اگر الان بود گل اول ایران میرفت VAR و مردود میشد و حتی اگر کمکداور ویدئویی هم اشتباه میکرد دیگر قانون گل زده در خانه حریف هم وجود ندارد که بشود امتیاز ایران مقابل استرالیا. اما امیر قلعهنویی اگر منصف باشد و چشمش را باز کند همین امروز استعفایش را میدهد به فدراسیون تا دستشان برای انتخاب سرمربی باز شود. مشکل اما فقط امیر نیست. هست، ولی فققط او نیست. امیر قلعهنویی کسی است که تیمی با عظمت ایران را همقد ناتوانی خود کرده است، چه ناتوانی تاکتیکی چه ناتوانی در مدیریت تیم، که کسی حرفش را نمیخواند. قد تیم ملی ما آنقدر کوتاه شده است که حتی از پس ازبکهای ده نفره هم بر نمیآییم. ازبکستانی که تا چند سال قبل زنگ تفریح ما بود و حالا شده استخوان در گلو. اما مشکل تیم فقط امیر نیست. کاپیتان مهدی طارمی که با همدستی چند بازیکن دیگر چهار سال قبل حوالی همین تاریخ زیرآب دراگان اسکوچیچ را جوری زد که رفیق گرمابه و گلستان خودش؛ کارلوس کیروش را روی نیکت تیم ملی در جام جهانی بنشاند، نقش اول این نافرمانی کودتاگونه است. نه اینکه ما از امیر قلعهنویی بخواهیم حمایت کنیم، نه. چند خط بالاتر نوشتم که امیر بهتر است خودش استعفا بدهد. اما این شکل رفتار که طارمی پیش گرفته است حتی برای مربی بعدی راهی جز این نمیگذارد که دعوتش نکند. همان کاری که امه ژاکه بزرگ با دیوید ژینولا و اریک کانتونا برای جام جهانی 1998 کرد. بازیکنی که به خود اجازه میدهد در کار سرمربی دخالت و پنالتیزن تعیین کند یا سرمربیاش بیعرضه است یا او از همیشه یاغیتر. در شکل فعلی احتمالا هر دو گزینه صحیح است. اما آقای طارمی باید بداند فقط یک بازیکن است. بازیکنی که صرفا میخواهد خودش را عرضه کند و بقیه برایش ابزار رشدش هستند.مهدی طارمی تا از این برج عاجش پایین نیاید وضعیت به همین سیاق است.