روزنامه گل
معین احمدوند - امکان ندارد فردی اهل فوتبال و علاقه مند به بحث کارشناسی باشد و دکتر حمیدرضا صدر نازنین را ندیده یا دوست نداشته باشد!با اینکه چهارمین سالگرد هجرت دکتر صدر را پشت سر گذاشتیم اما او انگار برای اهالی فوتبال و سینما هنوز زنده است. انگار همچنان نفس می کشد؛ فوتبال تماشا می کند و حرف های تازه و بدیعی با آن شور و حال خاص خودش برای گفتن دارد.در روزگاری که کارشناسان تلویزیونی هیچ احترامی برای مخاطب خود قائل نیستند و اتفاقا اسائه ادب و جسارت را در پیش گرفتند و با صحبت های ناپسند و بی ربط باعث آزردگی بیننده می شوند، تماشای چهره آرام و با وقارش بیش از پیش دل فوتبالی ها را گرم می کرد؛ چرا که او همواره راوی و گوينده تاریخ فوتبال و لحظات اعجاب انگیزش بوده است.مگر می شود قلب یک عاشق فوتبال برای او تنگ نشود؟ مگر می شود لحظه ای از صحبت هایش را نادیده گرفت و به آن گوش نسپرد؟ مگر می شود فراموش کرد موقعی که او با شور و شوق و هیجان ویژهاش، از فوتبال حرف می زد و دستانش به زیبا ترین شکل ممکن به رقص در می آمدند؟!
عشق صدر به فوتبال همانند یک اقیانوس بی انتها بود؛همان طور که سینما هم پردهای از جذاب ترین سکانس های زندگی آدميزاد است و او دقیقا شیفته همین چیزها بود. دیوانهوار استعارهها را دوست داشت؛ استعاره هایی از جنس فوتبال و مستطیل سبز و سینما و پرده نقرهای!
دلتنگی یک بحث است و فراموشی ماجرایی دیگر. دلتنگی برای او و به خاطر او، در درون ما باقی مانده و فراموش کردن او محال است. محال بودنش باوری است که سال ها در قلب تمامی شیفتگان فوتبال ریشه دوانده؛ ریشه ای که با گذر زمان، هر سال بزرگتر می شود و قطع پیوند آن سخت و دشوارتر!
واقعا حیف و صد حیف که دیگر کنارمان نبودی و جام جهانی، یورو و لیگ قهرمانان اروپا را تماشا نکردی و نمی دانی در این چهار سالی که پر کشیدی و برای همیشه رفتنی شدی، چهها در فوتبال گذشت. قهرمانی آرژانتین با لئو در جام جهانی، تبدیل شدن اسپانیا به پرافتخارترین تیم جام ملتهای اروپا ،ایستادن ایتالیا بر بام فوتبال اروپا با مانچو و همراه همیشگی اش ویالی و البته سه گانه تاریخی پی اس جی با لوئیز انریکه. امان از مرگ که هم تو را از ما گرفت و هم دیگو ژوتا را! امان از سحر انگیز ترین اتفاقات دنیای فوتبال و البته که سفر ابدی تو همه چیز را به یک تراژدی تبديل کرد.می دانیم که باید به نبودنت عادت کنیم؛ هرچند که در این چهار سال، یاد گرفته ایم نسبت به همه مسائل و مشکلات زندگی هايمان عادتورزی کنیم.
قصه عشق تو و فوتبال تا ابد در یادها جاودانه می ماند و فراق و دوری تو، آنچنان طاقت فرساست که نه می شود از آن گفت و نه می توان از آن پرسید! از تو نوشتن یعنی معنای باشکوه زندگی و آمیخته شدن آن با حقیقتی به نام «فوتبال».
ای کاش فقط یک بار دیگر برايمان روایت می کردی که چرا فوتبال اینقدر مهم است! ای کاش برايمان از حال و هوای سکوهای امجدیه تا سن سیرو و وستفالن را با آب و تاب عجیبی تعریف میکردی. ای کاش از پیراهن های ابدی تاریخ فوتبال می نوشتی و روزها و شب هایی که همیشه به فوتبال آغشته هستند!
ولی حالا که دیگر نیستی، باید به همین «ای کاش» ها دلخوش باشیم! دریغا و دردا از «ای کاش» هایی که دیگر نفس همه را بریده! دلمان برایت همیشه و همیشه پَر می کشد؛ آنقدری که بغض گلویمان را می فشارد و اشک در چشمانمان خشک میشود!